بروبچه های سوم ادبیات

خاطرات.شیرین کاریای ما

نوشته شده در جمعه 27 خرداد 1398برچسب:,ساعت 16:59 توسط دوستان|

سلام دوستایی که دیگه یادتون از وب رفته و بازم به خودم که اومدم یه سری بهش زدم امسال سال آخری بود که باهم بودیم سالی که هم خوب و هم بدش تموم شد

از گیر دادنای حبیب الهی ها و عیدی

مخصوصا به فهیمه ی بیچاره 

 از تقلبی که سر زنگ خسروی شد و قرار شد نمره ی متقلبین از10 بزاره و نگذاشت

از دعوای اخیر مون با خسروی و حلال نکردن اون و قبول نکردن گل به اون قشنگی

از دعوای فهیمه و زهرا با مهتاب سره کفشا و گشتنمون توسط عیدی و مجید پور و حبیب کوچک و رفتنمون به نشونه اعتراض زیر بارون

از گیرایی که به ابروهای دوستان عقدی مون دادن

از شعرایی که فاطمه (عباس) میگفت

از دعوای فهیمه و چوپانی

اردوی خاطره انگیز قم و سرماخوردنامون و زیر بارون نشستنمون

از مشهد رفتن بعضیامون(که واسه من بهترین روز زنگیم بود)

جنوب رفتنمون

از شلوغیای سر کلاس

دعواهایی با اصلانی

پیتزای آخر سال و به زور بیرون کردمون از مدرسه توسط گروه ارازل و اوباش(کادر دفتر)

و.....

که دیگه مغزم یارایی نمیده یادم بیاد و اگه خودتون یادتون اومد اضافه کنید همه ی این روزا رفتنو فقط یادشون برامون موند

خدایی بعدها چقدر یاد هم میوفتیم؟!!تا حالا به این موضوع فکر کردین

به امید قبولی هممون توی برترین رشته ها و برترین دانشگاههای کشور 

دوستدار همتونم 

1391/2/15جمعه ساعت9:30

زکیه 

نوشته شده در جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:یادگاری,پایان سال,دوستدارتان,ساعت 21:30 توسط دوستان|

سلام برو بچ پیش

1390/8/7



 

سالروز ازدواج

 

 

 


امیر المومنین علی (ع)

و

دخت نبی اکرم اسلام حضرت فاطمه الزهرا (س)

را خدمت دوستای گلم تبریک و شاد باش عرض مینمایم

 

و 

مصادف است با تولد

کوروش کبیر

به همین مناسبت یه شعر واسه کوروش

گذاشتم امیدوارم لذت ببرید.

 

وطن یعنی نژادپاک کوروش

سپردن سربه راه خاک کوروش



وطن یعنی که منشور رهایی

وطن یعنی نماد آریایی



وطن یعنی درفش کاویانی

وطن یعنی ردای آسمانی



وطن یعنی سران ملک جاوید

ستون جاودان تخت جمشید



وطن یعنی زآب واتش وباد

هنوزم در امان مانده پاسارگاد



وطن یعنی وفور فروهر ها

شکوه پرفروغش از اهورا



وطن یعنی که تاج وتخت دارا

سریر نادروملک اهورا



...به نام خدای من وخدای زرتشت...



ای مزدا.اینک دستهارادرنمازافراشته.

پیش از هر چیز.

خرسندی مینوی افزاینده را خواستارم

ومی خواهم همه کارهای خودرا

ازروی راستی و پاکی انجام دهم.

وخرد خود رابا منش نیک تو همسازسازم

تا روان جهان را

خشنود وخرسند گردانم

 

الهی 20000000000 ساله بشه

 

نویسنده:زکیه

 

 

نوشته شده در سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:,ساعت 23:43 توسط دوستان|

به نام خدا

سلام. میگم کم کم دارم به این نتیجه میرسم که اگه من یه سری به این وبلاگ نزنم و آپش نکنم، احدی نمیاد یه مطلب بذاره توش یا حداقل یه پیام اعتراض بذاره که : (بابا! چرا هیچی تو این وب نیست؟؟؟!!!!!) کلا آدم خیییییییییییلی دل گرم میشه! ممنونم!

ولی سال نو تحصیلیتون مبارک ! من که شخصا خوشحالم شدید! ولی اگه دوباره تابستون شه ، مسلما خوشحالتر میشم. امیدوارم این امسالو علی رغم این یکی دو هفته اولی بچسبیم به درس و کمک همدیگه بدیم. انشاءالله!

راسی الان وقت ندارم چیز دیگه ای بنویسم. اما شما حتی اگه به یه بهونه هم اومدین و اینو خوندین، حداقل یه پیام کوچولو بنویسید و بگید چی دوس دارین براتون بنویسم.

فعلا.

اینو زینب خانوم نوشت

 

نوشته شده در جمعه 15 مهر 1390برچسب:,ساعت 13:25 توسط دوستان|

امروزبزرگداشته شهریار شاعر ترک زبانمونه اینم یه شعر واسه شما

در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم
عاشق نمي‌شوي که ببيني چه مي‌کشم
 با عقل آب عشق به يک جو نمي‌رود
بيچاره من که ساخته از آب و آتشم
ديشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سيل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکايتي از جور شمع نيست
عمريست در هواي تو ميسوزم و خوشم
خلقم به روي زرد بخندند و باک نيست
شاهد شو اي شرار محبت که بي‌غشم
باور مکن که طعنه‌ي طوفان روزگار
جز در هواي زلف تو دارد مشوشم
سروي شدم به دولت آزادگي که سر
با کس فرو نياورد اين طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب ميگزد چو غنچه‌ي خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالين من بتاب
اي آفتاب دلکش و ماه پري‌وشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمي چوني
 تا بشنوي نواي غزلهاي دلکشم 

ساز صبا به ناله شبي گفت شهريار 

راستی برید کتابای پیشتونو از مدرسه بگیرید

نویسنده زکیه

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,ساعت 16:10 توسط دوستان|

سلام برو بچ

واقعا که دلم میخواس دیشب پرسپولیس برده بود اونوقت همتون واسه

زهرا پیام تبریک میفرستادید ولی استقلال ما که ببره هیچکی منو نیکو

رویادش نیس اصن هیچکی منو دوس نداره

ولی به هر حال بردیم

خوب بچا حالتون چطوره به قول آقا ضیا که امروز تفلدشه


امیدوارم که حالـــــــــتون حسابی خوب باشه و الـــــــــــهی بترکه چشی 

که نمی تونه خوشیه ما برو بچ ادبیات رو ببینه

خوب بچها چیکار میکنید

یه هفته دیگه همتونو میبینم قربونتون زکیه

 

نوشته شده در شنبه 26 شهريور 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط دوستان|

به نام خدا

سلام بروبچ سوم ادبيات عزيز. چه خبر؟ همه چي خوبه؟ اين چندوقت (چه وقتي مشهد بودم، چه بعدش) هرچي اومدم ، ديدم نخير خبري نيست كه نيست. يعني اگه من نباشم اين وب نه بايد آپ بشه نه چيزي؟ يعني خبري نبوده؟ آخه ميدونم كه بوده. حالا خبري هم نبود بعد از اون تغيير سرور مي اومدين يه مطلبي،شعري، چيزي ميذاشتين.اي بابا!

خب بگذريم. با مدرسه و احساس شروع دوباره و اول مهر چه ميكنيد؟ من يكي كه اساسا ريخته ام  به هم.   از بس كه مدرسه رو دوست مي دارم.  يه سري خاطرات هم كه بهتره آدم اصلا يادش نياد از مدرسه.من گاهي فكرشو كه ميكنم مي بينم اگه بخاطر بعضي از بچه ها نبود، اصلا مدرسه رو بيخيال ميشدم. اونقدر كاراي مهم دارم كه مدرسه بينشون گمه. ميگن يه نادون يه چيزي مثل مدرسه رو اختراع ميكنه، صدتا عاقل نميتونن رفع و رجوعش

كنن.    

راستي يادم رفت. بايد به اسما تبريك بگم. بالاخره يه رفيق فابريك گذشته اي، چيزي گفته ن ديگه........!( هرچند شايد اين مطلبو نخوني ، ولي بازم بابت نيومدنم عذر ميخوام و واست آرزوي خوشبختي ميكنم. كاش هميشه خوشحال باشي.)

اما ........

اما چي؟

اما اينا رو واسه اون دوستي مينويسم كه اين چندوقته دلش گرفته بود. كاش ميشد دل كسي رو نشكنيم ......  

براي تو :

دارم مي روم
براي دلت كه از ما گرفته، نماز آيات بخوانم؟

روزهاي بدون تو را هرگز نخواهم شمرد
تا هميشه فكر كنم همين ديروز بود...

اينجا مهم نيست كجاست
همه جا، بدون تو، دور است.

بهترین باش........

اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی،بوته ای در دامنه ای باش،

ولی بهترین بوته‌ای باش كه در كناره راه می‌روید.

اگر نمی‌توانی بوته‌ای باشی،علف كوچكی باش و چشم‌انداز كنار شاه راهی را شادمانه‌تر كن.......

اگر نمی‌توانی نهنگ باشی، فقط یك ماهی كوچك باش،

ولی بازیگوش‌ترین ماهی دریاچه!

همه ما را كه ناخدا نمی‌كنند، ملوان هم می‌توان بود.

در این دنیا برای همه ما كاری هست كارهای بزرگ،

كارهای كمی كوچكتر و آنچه كه وظیفه ماست،

چندان دور از دسترس نیست.

    اگرنمی‌توانی شاه راه باشی،كوره راه باش

 اگر نمی‌توانی خورشید باشی، ستاره باش

با بردن و باختن اندازه ات نميگيرند

هر آنچه هستي، بهترينش باش..........

از طرف :   زينب

 

به قول شاعر : كسي را كه برنجاند تورا هرگز نمي بخشم .....

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 15:28 توسط دوستان|

به نام خدای مهربون

سلام بچه های عزیز من این مطلب شکسپیر رو دوست داشتم و خیلی آموزنده بود. گفتم بد نیست برا شما تو وبلاگ بذارم شاید خوشتون بیاد

جملات حکیمانه از شکسپیر( جون )

* دوستی نعمت گرانبهایی است،خوشبختی را دو برابر میکند وبه بدبختی تخفیف میدهد.

* از بزرگی نترس! بعضی بزرگ زاده میشوند، برخی بزرگی را به دست می آورند و بعضی بزرگی را به دامانشان می اندازند.

* چقدر بدبختند آنانی که صبر وشکیبایی ندارند ؛ مگرنه آن است که زخم ذره ذره التیام یابد.

* اگر کسی را دوست داری رهایش کن .سوی تو برگشت از آن توست واگر برنگشت ازاول برای تو نبوده.

* آه که دروغ چه چهره ی زیبایی دارد!!!!

*  ای جسارت ! دوست من باش....

* به لبهایت خوار و خفیف کردن نیاموز که برای خوب سخن گفتن آفریده شده اند.

* با خنده وشادی، بگذار چین و چروک های پیری از راه برسند.

 

نوشته : مهتاب جونتون

نوشته شده در شنبه 11 تير 1390برچسب:,ساعت 19:44 توسط دوستان|

سلام.

دیدم هم دلم براتون تنگ شده    هم چند وقته مطلب جدید نداشتیم. گفتم با این بهونه هم عیدو تبریک بگم  هم یه مطلب جدید بذارم. در ضمن از این همه همکاریتون برای آپدیت کردن مطالب وبلاگ کمال تشکر رو داشته باشیم (من و زکیه) . 

اولش خواستم این مطلبو واسه اعضای وبلاگ بذارم ، دیدم فقط من و زکیه و رضوان عضو وبلاگیم .  بابا شما که میاید به وب سر میزنید، یه بارش برید عضو شید. اگه نتونستد از من یا زکیه بپرسید. باشه ؟

راستش دلم واسه همه تون تنگ شده بخصوص اونایی که ندیدمشون . اگه شد یه روز قرار بذاریم همدیگه رو ببینیم ، البته من یه هفته ای نیستم. میرم یه مسافرت کوچولو و میام ، بعدش قرار بذاریم . باشه؟

این شعرم واسه همه بچه های گل پیش ادبیات (سوم ادبیات سابق) که دلم اساسی واسه شون تنگ شده :

 از فاضل نظری :

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

دوستتون دارم ، دلم واسه تون تنگ شده ، منتظر دیدنتون می مونم.

از طرف :  زینب   

نوشته شده در جمعه 10 تير 1390برچسب:,ساعت 13:3 توسط دوستان|

فقط برای زهرا :

 

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بی خبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو 

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو    

گفتم ای دل چه مه است این  دل اشارت می کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو 

گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است
 گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو

ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال
خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ مگو
  
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

مولانا

نویسنده :  زینب  

نوشته شده در سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:,ساعت 13:38 توسط دوستان|


آخرين مطالب
» پایان مدرسه
» کوروش
» به بهانه آپدیت
» شهریار
» هـــــــــــــورا
» دوباره سلام
» به نام خدای مهربون
» یه شعر و چندتا حرف کوچولو
» یه شعر از مولانا
» طنز
» بخند
» بچها سلام
» مهربانترین خدا
» الا بذکر الله
» شعر سهراب سپهری به سبک دهه 90-80 (نامردین اگه نظر ندین)
» یادش بخیر!
» امسال هم هر جوری بود تمومید!
» تمومید !
» اولین پست من
» موتور
Design By : Pichak