بروبچه های سوم ادبیات

خاطرات.شیرین کاریای ما

سلام دوستایی که دیگه یادتون از وب رفته و بازم به خودم که اومدم یه سری بهش زدم امسال سال آخری بود که باهم بودیم سالی که هم خوب و هم بدش تموم شد

از گیر دادنای حبیب الهی ها و عیدی

مخصوصا به فهیمه ی بیچاره 

 از تقلبی که سر زنگ خسروی شد و قرار شد نمره ی متقلبین از10 بزاره و نگذاشت

از دعوای اخیر مون با خسروی و حلال نکردن اون و قبول نکردن گل به اون قشنگی

از دعوای فهیمه و زهرا با مهتاب سره کفشا و گشتنمون توسط عیدی و مجید پور و حبیب کوچک و رفتنمون به نشونه اعتراض زیر بارون

از گیرایی که به ابروهای دوستان عقدی مون دادن

از شعرایی که فاطمه (عباس) میگفت

از دعوای فهیمه و چوپانی

اردوی خاطره انگیز قم و سرماخوردنامون و زیر بارون نشستنمون

از مشهد رفتن بعضیامون(که واسه من بهترین روز زنگیم بود)

جنوب رفتنمون

از شلوغیای سر کلاس

دعواهایی با اصلانی

پیتزای آخر سال و به زور بیرون کردمون از مدرسه توسط گروه ارازل و اوباش(کادر دفتر)

و.....

که دیگه مغزم یارایی نمیده یادم بیاد و اگه خودتون یادتون اومد اضافه کنید همه ی این روزا رفتنو فقط یادشون برامون موند

خدایی بعدها چقدر یاد هم میوفتیم؟!!تا حالا به این موضوع فکر کردین

به امید قبولی هممون توی برترین رشته ها و برترین دانشگاههای کشور 

دوستدار همتونم 

1391/2/15جمعه ساعت9:30

زکیه 

نوشته شده در جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:یادگاری,پایان سال,دوستدارتان,ساعت 21:30 توسط دوستان|


آخرين مطالب
» پایان مدرسه
» کوروش
» به بهانه آپدیت
» شهریار
» هـــــــــــــورا
» دوباره سلام
» به نام خدای مهربون
» یه شعر و چندتا حرف کوچولو
» یه شعر از مولانا
» طنز
» بخند
» بچها سلام
» مهربانترین خدا
» الا بذکر الله
» شعر سهراب سپهری به سبک دهه 90-80 (نامردین اگه نظر ندین)
» یادش بخیر!
» امسال هم هر جوری بود تمومید!
» تمومید !
» اولین پست من
» موتور
Design By : Pichak